پل سزان (Paul Cézanne)
پل سزان (Paul Cézanne)
نقاش پست امپرسیونیست فرانسوی:
پل سزان، (زاده 19 ژانویه 1839، شهر اکسان، فرانسه – درگذشت 22 اکتبر 1906، شهر اکسان)، نقاش فرانسوی و یکی از بزرگترین پست امپرسیونیستها بود که آثار و ایدههای پل سزان در رشد زیبایی شناختی بسیاری از هنرمندان قرن بیستم و جنبشهای هنری، به ویژه کوبیسم تأثیرگذار بود. هنر سزان، که در بیشتر طول عمرش در نظرعموم مردم ،مورد سوء تفاهم قرار گرفته و بی اعتبار بود، از امپرسیونیسم پا فراتر گذاشت و سرانجام تمام ارزشهای متعارف نقاشی در قرن نوزدهم را با اصرار بر بیان شخصی و تمامیت خود نقاشی، بدون در نظر گرفتن جایگاه سوژه، به چالش کشید.
شیوه ها وسبک های سزان در طراحی:

سالن مردود ها:
در سال 1863، امپراطور ناپلئون سوم برای مقابله با تلاطم روزافزون در محافل هنری، حکم افتتاح سالن مردودها را برای نقاشانی که توسط سالن آکادمی مردود شده بودند صادر کرد. آثار مردودها تقریباً از سوی تمامی منتقدین محکوم شده بود؛ واکنشی که البته موجب تقویت روحیه انقلابی این نقاشان شد. پل سزان، که سلیقه او به زودی از آکادمی فاصله گرفته بود، با پیشرفتهترین اعضای این گروه از جمله مانه(Édouard Manet)، پیسارو(Camille Pissarro)، مُنه(Claude Monet)، رنوار(Pierre-Auguste Renoir) و دگا (Edgar Degas) همراه شد. بیشتر این هنرمندان فقط در دهه دوم عمر خود (مانند سزان) و تازه در حال یافتن و شکل دادن به سبکهای خود بودند؛ آنها به استثنای مانه، مکتب امپرسیونسیم را تشکیل دادند.

اوژن دلاکرووا(Eugène Delacroix) وتاثیر بر پل سزان در روش به کارگیری تاکید برخط به جای رنگ:
زولا دوست سزان با اشتیاق، خود را وقف اهداف گروه کرده بود، اما با دوستی سزان با دیگر هنرمندان و ورودش به گروه در ابتدا مخالفت میشد و این به دلیل روحیه حساس و شدت خلق و خوی او بود که خود حاصل گوشهگیری شدیدش بود که نتوانست با روشهای اعتقادی آنان کنار بیاید. با این وجود، او از روح انقلابی آنها الهام میگرفت، زیرا به دنبال آمیختن تأثیرات کوربه، پیشگام برخورد غیر حسی با موضوعات عادی با شیوه نقاش رمانتیک، اوژن دلاکرووا(Eugène Delacroix) بود؛ هنرمندی که ترکیببندیهای او با تأکید بر رنگ به جای تاکید برخط، سزان را تحت تأثیر قرار داد.
سبک این دوران:
در طول این دوره سزان شروع به توسعه سبکی کرد که خشن و بی فروغ بود. او صحنههایی را با شدت تیرگی و روشنی و قوت و ضعف کشید که در آن زمان قابل توجه بودند اما رد پای تاثیر ترکیببندیهای گردان دلاکروا را در آن میتوان مشاهده کرد. پویایی حساس دوران جوانی به همراه تب و تاب درونی که او از خود نشان میداد نوآوریهای شجاعانه سبک فوویسم و اکسپرسیونیسم جدید را نوید میداد به خصوص آثار وال مینک(Maurice de Vlaminck) و روئو(Georges Rouault).
دوران امپرسیونیسم:
در جولای ۱۸۷۰ با گسترش جنگ فرانسه و آلمان، سزان پاریس را تا حدی به دلیل اینکه به جنگ اعزام نشود به مقصد پروانس ترک گفت و ماری هورتن(Marie-Hortense Fiquet)، معشوقه سالهای پیشین و کسی که در سال ۱۸۸۶ با او ازدواج کرد را نیز با خود از پاریس برد. او در استاک(Estaque) روستای کوچکی در سواحل جنوبی فرانسه اقامت گزید که چندان از مارسیل فاصله نداشت. در آنجا سزان شروع به نقاشی از مناظر کرد و در جستجوی یافتن راهی بود که هم با وفاداری به طبیعت، آن را به تصویر بکشد و هم احساسی را که به او الهام میکند بیان دارد.

به کارگیری شیوه ی هنرمندان امپرسیونیسم در برخورد باسوژه:
او شیوه برخورد دوستان امپرسیونیست اش را در برخورد با سوژهها در پیش گرفت. در دو نقاشی منظره مربوط به این دوران یعنی برف در استاک Snow at Estaque 1870–71 و تابلوی شراب فروشیThe Wine Market 1872ترکیب بندی به همان سبک ابتدایی او صورت گرفته است اما با اجرایی قانون مندتر و با توجه بیشتری به فضای کار نسبت به کیفیت احساسی نور.
شروع به آموختن سبک امپرسیونیسم:
در ژوئن ۱۸۷۲ ماری پسری به دنیا آورد؛ فقط کمی پس از آن به دعوت پیسارو سزان خانواده اش را برای زندگی به پونتوآ(Pontoise) در دره رود اوآ(Oise River) برد در آنجا او با جدیت تمام به آموختن تئوری و روش امپرسیونیسم از کامی پیسارو پرداخت. پیسارو از میان دوستان سزان تنها کسی بود که آنقدر صبور بود تا با وجود شخصیتی که سزان داشت به او آموزش هنر دهد. دو هنرمند در طول سال ۱۸۷۴ به تناوب به همراه هم با بردن بومهایشان به اطراف و حومه شهر و به نقاشی خارج از آتلیه و در فضای باز پرداختند؛ روشی که هنوز در آن زمان شیوهای افراطی محسوب میشد.
سوژهها و ترکیببندی در آثار پل سزان:
از این زمان به بعد پل سزان خود را منحصرا وقف نقاشی از منظره، طبیعت بیجان و کمی بعد نقاشی پرتره کرد. پیسارو او را ترغیب کرد تا رنگها را روشنتر کند و به او مزیت استفاده از ضربه قلم کوتاه را نشان داد که این علامت مشخصه امپرسیونیستها بود و سزان مرتباً در کارهای بعدی خود از آن استفاده کرد؛ هرچند با جلوهای متفاوت. حتی هنگامی که تحت راهنماییهای پیسارو بود آثاری خلق کرد که به وضوح از دیدگاههای متفاوت او حکایت میکرد و این که هدف او کاملاً با امپرسیونیستها متفاوت است اگر چه او از تکنیکهای امپرسیونیستهای جوان استفاده میکرد اما اشتراکی با دغدغههای آنها مبنی بر تاکید کردن بر جلوههای آبژکتیو که به وسیله نور ساطع شده از اشیا مهیا میشود نداشت؛ بلکه کنکاش او بر ساختار پنهان در دل اشیایی بود که به تصویر میکشید.
استفاده از حجم های مکعبی و خطوط معمارانه در ترکیب بندی:

پیش از این با حجمهای مکعبی و خطوط معمارانه به ترکیب بندی میپرداخت خطوط محکم او برخلاف آثار امپرسیون با رنگها پراکنده و گم نمیشد اما یکدیگر را در یک ترکیب رنگی هماهنگ تکمیل میکردند. مهم ترین نقاشیهای سزان در این دوره، خانه خودکشی(The House of the Suicide (1873 است که این تلاشها را در کار او به خوبی نشان میدهد.
توسعه سبک تکامل یافته سزان:
در طول دوران عزلت بین اواخر ۱۸۷۰ تا اوایل دهه ۹۰ سزان سبک تکامل یافته خود را توسعه داد منظره نگاریهای او از این دوران مانند دریا در استاک (The Sea at L’Estaque (1878–79)مربوط به سال ۱۸۷۹ احتمالا اولین شاهکارهای سزان حرفهای هستند. این منظره نگاریها شامل ترکیب بندی از افقی آرام و شکوهمند است که در آن حتی ضرب قلمهای بالا و پایین جلوهای پاک و پر تلالو و آبی درخشنده دریای بی پایان را در سراسر بوم خلق میکند.
مانند تمامی منظره نگارههای حرفه ای این نقاشیها کیفیت هیجان انگیز و اثراتی از نمایش همزمان عمق فضا و طراحی تخت دو بعدی را دارا هستند. سزان به خوبی میدانست که چگونه استحکام و عمق را به تصویر بکشد روش او برای نشان دادن فرم، قبلاً توسط امپرسیونیستها به کار رفته بود. او خود گفته است من قصد دارم تا پرسپکتیو را از طریق رنگ ارائه کنم. گوش و چشم هنرمند قادر بود تا آنچه که نمای یک حجم مشخص را پراکنده و تحت الشعاع قرار میدهد کنار زده و از بین ببرد تا بتواند عناصر تشکیل دهنده آن را تحلیل کند.
در چنین آثاری سزان بر آن بود تا به کشف واقعیت اساسی تر اشکال ساده در پس پردههای درخشان ظواهر بپردازد. سزان میگفت “همه چیز در طبیعت از کره مخروط و استوانه شکل گرفته است باید نقاشی کردن توسط این اشکال ساده را آموخت”. در عین حال تصاویری از این دست هماهنگی درخشانی از رنگ را به نمایش میگذارند که میتوان نقوش کاملا مسطح و بدون عمق را مشاهده کرد.
آثار پل سزان:

از دیگر منظره نگاریهای این دوران میتوان به تابلوهای بکر و بدیع آسیابهای گردان(The Mills of Gardanne, c. 1885) مجموعهای از ترکیب بندیهای عظیم که در آن مناظر کوه سن ویکتور نزدیک اکس کیفیتی اسطورهای یافتهاند اشاره کرد. سزان بر آن بود تا از همین رویکرد در پرترههای خود استفاده کند.
برخی از بهترین نمونهها از این دست شامل مادام سزان روی صندلی زرد رنگ(Madame Cézanne in a Yellow Armchair (1890–94)) و زنی با فنجان قهوه(Woman with Coffee-Pot (1890–94)) و تابلوی ورق بازها(The Card Players (1890–92)) که نقاشی آخر موضوعی را به تصویر میکشد که سزان در پنج نسخه مختلف با آن برخورد کرده به جز تابلوهای ورق بازها که در آن شکوه هوشیاری مردان به خوبی بیان شده، سزان تلاشی برای اشاره به شخصیت سوژهها ندارد.
اغلب آثار پل سزان:

در اغلب موارد او با پس زمینه و سوژه با یک میزان از دقت برخورد میکند و اغلب، رنگهای چهره را با شدت دگرگون کرده تا آن را با ترکیب کلی به هماهنگی برساند. سزان اصول بازنمایی خود را درخصوص طبیعت بی جان نیز به کار برد که تعداد این آثار به ۲۰۰ عدد میرسد در این آثار او چنان اشیا را سازماندهی کرد که گویی طرحهای معماری هستند و این مهم را با عظمت بخشیدن و نیرو دادن به آشناترین اشیای دم دستی از طریق شدت رنگ و سادگی اساسی فرمها به انجام رساند.

در عین حال که اطرافش پر بود از شدت احساس برانگیختگی هنر سزان عمیقاً متفکرانه و جستجویی آگاهانه بود برای حل هوشمندانه مشکلات بازنمایی اشیا و پدیدهها. هرچند که سزان بسیاری از نقاشان دیگر را به خوبی تحسین میکرد اما اهداف آنها را به هیچ عنوان قبول نداشت و فقط هدف خود در نقاشی را قابل قبول میدانست.
نقاشانی که رویدادهای گذشته را روایت کردند مانند رمانتیکها و استادان قدیمی و نقاشانی که تنها طبیعت را بازنمایی کردند مانند امپرسیونیستها به نظر پل سزان هر دو گروه فاقد هدفی قابل قبول بودند و این هدف تنها در نقاشیهای او یافت میشود. در عین حال او یک نقاش انتزاعی راستین هم نبود؛ به دلیل اینکه ایدههای ساختاری که او میخواست بیان کند در مورد واقعیت بود نه طراحی انتزاعی. در این زمینه او منبع اصلی الهام بخش نقاشان کوبیست بود.
پس از مرگ پدرش:

پس از مرگ پدرش در سال ۱۸۸۶ پل سزان از نظر مادی استقلال یافت. او شش ماه پیش از این با ماریا هورتنس ازدواج کرد یک سال پس از این ازدواج آنها به همراه پسرشان برای همیشه به پاریس نقل مکان کردند سوزان اما خودش دراکس ساکن شد و تنها برای بازدیدهای کوتاهی از پایتخت فونتن بلو، یورا در سوئیس، و خانه مونه در جیورنی ازشهر خارج میشد. خانه مونه جایی بود که او با آگوست رودن آشنا شد.
در سال ۱۸۹۵ دلال هنری آمبرو ولار(Ambroise Vollard) نمایشگاهی انفرادی از کارهای سزان برگزار کرد و در آن بیش از یکصد تابلو از او نمایش داده شد. هر چند هنرمندان جوان و برخی دوستداران هنر شروع به تحسین کارهای او کردند اما همچنان عموم مردم توجهی به آنها نشان ندادند.
نمونه های دیگر آثار سزان:
(برای نمایش بزرگتر اثر می توانید بر روی آن کلیک کنید.)
مطالب دیگر: